۱۳۹۵ تیر ۱۵, سه‌شنبه

آخوند هاچ بک



داشتم حرفهای آقای محمد علی کامفیروزی را در مقابل آقای خامنه ای گوش می دادم که این حضرت آقا دل و دین ما را ببرد. ریش پرفسوری و صورت تیغ زده و ابروهای خط کشیده.

۱۳۹۵ خرداد ۲۹, شنبه

دست انداختن مربی فوتبال آلمان

اصولا مربی یکی از بهترین تیم ملی های دنیا باید حداقل بتواند بکشد زیر توپ. ولی ظاهرا مربی تیم ملی آلمان، قهرمان جهان، نه تنها بلد نیست زیر توپ بزند، ادای شوت زدن را هم بلد نیست در بیاورد. 


کاربران شبکه اجتماعی ردیت (همان بالاترین خودمان) تصمیم گرفتند عکس این مربی را دست کاری کنند. بهترین نتیجه ها را در زیر می توانید ببینید. 


فوتبال اینطوری بازی می کنند، یاد بگیرید. 



مرد باید در خانه را با پشت پاش ببنده




می خاره



استاد رقص


وای غذام ته گرفت


ابی خارجی ها


مربی بزرگ اما کوتوله


حرفه ای ها


نون نخوردین؟ محکم بکوب پا رو

۱۳۹۵ فروردین ۹, دوشنبه

رد صلاحیت کاملا قانونی نماینده مردم اصفهان، خانم مینو خالقی


ظاهرا بعضی از عنادگران و عناصر دست پرورده استکبار اسراییل جهان خوار، به اشتباه افتاده اند که شورای نگهبان قانون اساسی حق ندارد وظایف قانونی خودش را اجرا کند. چنان سخن از غیر منتظره و بی سابقه بودن رد صلاحیت نماینده مردم می زنند که انگار یادشان رفته است که این شورا در گذشته چه کارها که نکرده است. انگار جدی جدی یادشان رفته است که مردم یک بنده خدایی را به عنوان رییس جمهور انتخاب کردند، شورای نگهبان رای مردم را باطل که نکرد هیچی، نماینده مردم را هم حبس کردند و مردم را هم کهریزکی و شیشه نوشابه ای. حالا این نماینده یک شهر کوچک که دیگه این تعارفات را نداره.
 
حالا داستان اینکه چرا خانم خالقی رد صلاحیت شده را دقیق نمی دانیم اما گفته می شه همسر آقای جنتی تشریف برده بودند اصفهان، که یک سری به فک و فامیل بزنند، این خانم خالقی نرفته اند دست بوس. خانم آقای جنتی هم بهش بر خورده، برگشته تهران کلی به احمد آقا غر زده، آقای جنتی هم اعصابش خرد شده و گفته اصلا رد صلاحیتش می کنیم، خلاص. 

البته یک عده ای شایع کرده اند که علت رد صلاحیت خانم خالقی این بوده که ایشان ظاهرا در یک سفر خارجی با مرد نامحرم دست داده اند. البته باید ذکر کرد که شورای نگهبان معمولا این موارد تفاوت فرهنگی را خیلی جدی نمی گیرد. مورد داشتیم طرف رفته خارج زن نامحرم را بغل کرده، دست دادن که هیچی. 


۱۳۹۴ اسفند ۱۰, دوشنبه

بزرگترین دغدغه حال حاضر ایرانیان: جنتی و دی کاپریو

از عجایب روزگار اینکه جنتی و دی کاپریو مشنرکا دو گوله مغز ایرانیان را پر کرده اند. یکی خودش را پدرخوانده انتخابات می داند و شانزدهم است و لب مرز حذف شدن. دیگری سالها منتظر اسکار و قرار است امروز برنده شود.



۱۳۹۴ آبان ۲۳, شنبه

جهان در غم فرانسه

خیلی از شهرهای بزرگ دنیا، با نورپردازی پرچم فرانسه بر روی ساختمان های مهم شهرشان، همدردی شان را با مردم فرانسه نشان دادند. خیلی دوست داشتم که عکس هایی از ایران هم ببینم که فارغ از همه مسائل سیاسی و جناحی و امام جمعه شهر و فرانسه مخالف حجاب در مدرسه است و غیره، همدردی مردم ایران را با مردم فرانسه نشان می داد. 

عکس زیر نورپردازی پل فردوسی اصفهان به رنگ آبی، یکی از رنگ های پرچم فرانسه است. البته عکس قدیمی است و اصلا ربطی به این حادثه ندارد. 

در نهایت هم پل معالی آباد شیراز که احتمالا به صورت تصادفی به رنگ پرچم فرانسه نورپردازی شده است.

۱۳۹۴ مرداد ۲۳, جمعه

چرا سیاستمداران ایران به نظر حرامزاده می رسند



تخم به حرام اندازید تا فرزندان شما فقیه و شیخ و مقرب سلطان باشند.
مولانا عبید زاکانی


داستان واقعی زیر را بخوانید. )منبع)



یک اردک تصمیم می گیرد که با جوجه هایش از یک بزرگراه شلوغ در مونترال کانادا عبور کند. خوب اگر ایران بود که حتما همه دار فانی را با رحمت ایزدی سر می کشیدند. چون مطمئنا یکی دو تا راننده پیدا می شد که اصلا اردک ها را نمی دیدند و چند تا راننده هم حال می کردند که از روی جوجه اردک ها رد شوند. خلاصه توی ایران که سالی بیست و خورده ای هزار تا آدم توی تصادف کشته می شوند، جان چهار تا اردک زپرتی که ارزش این همه چک و چانه را ندارد. البته بماند که اصلا توی تهران نمی توان کلاغ هم دید چه برسد به اینکه اردک توی شهر با بچه هایش قدم بزند. خلاصه چون این خارجی ها خیلی آدمهای باحال و بافرهنگ و همه جوره کول هستند، یک خانم مهربان وسط بزرگراه ماشینش را نگاه می دارد که جان اردک ها را نجات بدهد. (ادامه پس از پیام بازرگانی)

شما اگر در همچین موقعیتی قرار بگیرید چکار می کنید؟ ماشین را نگه می دارید که اردک ها را نجات دهید؟ آیا اینقدر فهم و فرهنگ و شعور دارید که تصمیم درست را بگیرید؟ یا شما یک آدم احمق و خشک مغز و بی فرهنگید؟ اصلا به شما هم می شود گفت آدم؟ 

ادامه داستان: پس از اینکه خانم قهرمان و عاشق محیط زیست ماشینش را نگه می دارد. یک مرد پنجاه ساله موتور سوار از پشت به ماشین خانم محترم داستان می زند. مرد  و دختر شانزده ساله اش کشته می شوند. انتهای داستان. 

همه سیاستمدار ها ، فقها و قاضی ها مجبورند روزانه که بین بد و بدتر مشابه قضیه اردک ها انتخاب کنند و اردک های احمق که آمدند وسط اتوبان را قربانی جان آدم ها بکنند.  مثلا بین اینکه یک نفر کشته بشود یا ده هزار نفر. بین اینکه یک میلیارد تومان پول از بین برود یا صد نفر بمیرند. بین اینکه مردم بیسواد و بیشعور بمانند یا اینکه قدرت حاکم به خطر بیافتد. بین اینکه مردم حداقل های زندگی انسانی را داشته باشند یا حکومت بتواند ایدئولوژی خودش را پیش ببرد. 

خوب حکومت عزیز تر از جان ما یا بهتر بگویم آقا و سپاه در بیشتر موارد گزینه دوم را انتخاب می کنند. برای نمونه اگر قرار باشد ده هزار نفر قربانی آقا شوند، خوب بشوند. شاید به نظر شما برسد نجات جان ده هزار نفر مهم تر از جان یک نفر باشد. نه اگر آن یک نفر مقام عظما باشد، جانش ارزشش بیشتر از جان ده ها هزار نفر است. خیلی ها حتی ارزش جان هشتاد میلیون ایرانی را کمتر از یک خم ابروی آقا می دانند. ارزش یک میلیارد تومان از دارایی های آقا و سپاه بیشتر از جان صد نفر است. دو تا مورد آخر هم که خیلی واضحند. مشکل اینجاست که خیلی از مردم این موارد ساده و بدیهی را متوجه نمی شوند و به اشتباه فکر می کنند سیاست مداران ایران حرامزاده اند.  

حسن ختام: خدایا خدایا، تا انقلاب مهدی، از نهضت خمینی1،محافظت بفرما. 

پانویس:
1 - منظور دوران طلایی امام است.


۱۳۹۴ تیر ۲۲, دوشنبه

مجبورم، می فهمی؟ مجبورم، مجبور.


 به یک بابایی می گن اگه یک پتروشیمی آتش بگیره و آماده انفجار باشه، تو چی کار می کنی؟

می گه: می روم وسط آتش، تا خاموشش کنم. 

می گن: آخه وسط آتش که می سوزی، کشته می شی. 

 می گه: مجبورم، می فهمی؟ مجبورم، مجبور. 


به یاد شهرام محمدی